پایگاه مقاومت بسیج مسجد رضویه

فرهنگی سیاسی ورزشی

پایگاه مقاومت بسیج مسجد رضویه

فرهنگی سیاسی ورزشی

جسم برزخی چگونه است؟

جسم برزخی چگونه است؟

 

شبح

علمای قدیم در جاهایی به جسم نامحسوس برخورد کرده بودند ولی قادر به فهم آن نبودند.

این ر اهم باز ملاصدرا اثبات کرد و یک مقدارش را شیخ اشراق و دیگران اثبات کردند و قبل از همه اینها در روایات اشاره به این مطلب آمده بود و آن مسئله جسم برزخی است.

جسم برزخی خودش یک حقیقت است. الآن همین جا هر کدام ما که نشسته ایم جسم برزخی هم داریم ولی اکنون ما با این چشم دنیایی نمی توانیم ببینیم. ما در یک شرایط خاصی ممکن است همان جسم برزخی خودمان را ببینیم در حالی که جدا از جسم مادی ماست. این افرادی که در اثر عبادت و ریاضت می توانند بدن مادی خود را خلع کنند و کنار بیندازند، بعد خودش را با آن جسم برزخی اش کاملا می بیند، این بدنش را هم می بیند.

علامه طباطبایی نقل می کردند و در جایی نوشته اند که استادشان آقای قاضی که مرد بسیار بزرگواری بوده – البته به ایشان که شاگردش بوده گفته است، این حرفها را به هرکس که نمی گویند – گفته بود یک وقتی که خودم را در حال خلع بدن دیدم این بدنم را نگاه کردم، در مقابل خودم بودم، دقت کردم دیدم که یک خال کوچکی اینجا هست. من تا آن وقت اصلا این خال را ندیده بودم، یعنی در آینه که نگاه کرده بودم به عمرم متوجه این خال نشده بودم. در آن حال که خودم را دیم متوجه وجود چنین خالی – که قدری کمرنگ بوده – در بدن خودم شدم.

الآن در مسئله ارواح – که امروز مسئله مهمی در دنیاست – نمی شود اینها را یک امر کوچکی گرفت. مسئله مشاهده ارواح، خودش یک حقیقتی است. در درجه اول اولیای دین این مطلب را گفته اند.

امیرالمومنین وقتی که به وادی السلام نجف تشریف بردند خواستند اندکی بنشینند. برخی گفتند فرش بیاورید. فرمود: نه، روی زمین می نشینیم. بعد فرمود: شما چه می دانید! الآن اینجا غلغله ارواح است، شما خیال کرده اید که چیزی نیست؟! خو آن ارواح وقتی که در این عالم ظاهر می شوند با یک جسم ظاهر می شوند.

الآن همین جا هر کدام ما که نشسته ایم جسم برزخی هم داریم ولی اکنون ما با این چشم دنیایی نمی توانیم ببینیم. ما در یک شرایط خاصی ممکن است همان جسم برزخی خودمان را ببینیم در حالی که جدا از جسم مادی ماست.

حتی در وقتی که انسان در خواب خودش را می بیند که حرکت می کند، این اشتباه است که بگوییم خیال می کند همین بدن است که حرکت کرده، خیال است. اما نظر اینکه واقعا یک بدنی را در حال تحرک می بیند، خیال نیست واقعیت است. خیال می کند آن بدنی که در حال حرکت است همین بدنی است که خوابیده، در حالی که آن بدنی که خوابیده، همین جا خوابیده، روح با یک بدن دیگر در حال حرکت است.

اینقدر این مسئله در عالم شواهد دارد که الی ماشاءالله. اولا یک مطلبی را همین قدر که قرآن گفت هست ما می گوییم هست، یعنی بهترین دلیل برای ما خود قرآن است. همین قدر که قرآن گفت جن موجودی «است» که ماده حیاتی او آتش است، و موجودی است زنده و دارای مرگ و حیات و بعث و حشر، و موجودی است مکلف مانند انسان، و موجودی است که مانند انسان افراد مومن و افراد غیر مومن دارد، و موجودی است که زن و مرد دارد توالد و تناسل دارد ولی دیده نمی شود، برای ما کافی است چون قرآن گفته است. ولی افرادی که به نظرشان کمی عجیب می آید و حس و محسوسی هستند، می گویند مگر آدم چیزی را که به چشم خودش ندیده می تواند قبول کند؟

خیلی حماقت است که انسان بگوید من فقط هر چه را به چشمم می بینم وجودش را قبول دارم، هر چه را ندیدم چون من نمی بینم پس وجود ندارد. خیلی حرف عجیبی است! الآن ما دارای چند حس هستیم؟ پنج حس: حس باصره (دیدن)، شامه (بوییدن)، لامسه (لمس کردن)، سامعه (شنیدن)، ذائقه (چشیدن). اگر ما به جای پنج حس از اول چهار حس می داشتیم، لامسه و ذائقه و شامه و سامعه داشتیم باصره نمی داشتیم، قضاوت ما درباره عالم چه بود؟ می گفتیم عالم همین مجموع شنیدنیها و بوییدنیها و چشیدنیا و بساویدنیها یعنی لمس کردنی هاست. اصلا آیا می توانستیم فرض کنیم که دیدنیهای مثل رنگ و شکل هم در عالم واقعیتی دارد؟ امکان نداشت. ما پنج حس داریم. این پنج حس پنج روزنه است در وجود ما که ما با این پنج روزنه با پنج بخش ازعالم ارتباط داریم، از کجا «معلوم چنین نباشد که» اگر به جای پنج روزنه پنجاه روزنه (پنجاه حس) در وجود ما برقرار کرده بودند، چهل و پنج نوع موجودات دیگرپیدا می کردیم مثل این پنج نوع که تا حالا پیدا کرده ایم؟

امیرالمومنین وقتی که به وادی السلام نجف تشریف بردند خواستند اندکی بنشینند. برخی گفتند فرش بیاورید. فرمود: نه، روی زمین می نشینیم. بعد فرمود: شما چه می دانید! الآن اینجا غلغله ارواح است، شما خیال کرده اید که چیزی نیست؟! خو آن ارواح وقتی که در این عالم ظاهر می شوند با یک جسم ظاهر می شوند.

اینکه کسی بگوید چون من فلان چیز را به چشم خودم نمی بینم وجود ندارد، جز حماقت چیزی نیست. تازه ملک و همچنین جن ممکن است هر کدام انواع زیادی داشته باشند. شاید هزار نوع جن وجود داشته باشد، یعنی هزار نوع موجودهایی که ما آنها را فقط به نام جن و پوشیده می شناسیم. شاید آنها خودشان هزار نوع «پوشیده» باشند، یعنی اگر ما یک حس داشته باشیم و یک نوع آنها را درک کنیم 999 نوع دیگرش را درک نکنیم چون 999 حس دیگر باید داشته باشیم تا آنها را درک کنیم.

اینها را که عرض کردم برای این است که به این مطلب توجه داشته باشیم که این حرف لااقل در امروز دیگر نباید مطرح باشد که هر چیزی باید جسم باشد و هر جسمی باید دیدنی باشد، پس هر چه دیدنی نیست جسم نیست و هر چه جسم نیست چیز نیست و وجود ندارد پس هر چه دیدنی نیست وجود ندارد، جن که دیدنی نیست پس وجود ندارد! اولا هر چیزی جسم نیست، اجسام، بخشی از عالم هستی را تشکیل می دهند. تازه هر جسمی برای بشر دیدنی نیست. برای بشر جسمهای سه بعدی، آنهم در یک حد معینی، دیدنی است، جسم هم اگر از یک حد معین کوچکتر باشد بشر آن را نمی بیند. میکروبها جسمند ولی بشرآنها را نمی بیند مگر با چشم مسلح.

بنابراین ما نمی توانیم بهانه ای، نه تنها برای انکار بلکه برای شبهه نیر، داشته باشیم. اینها موجوداتی هستند جاندار شبیه جانداری انسان. نمی گویم جان اند مثل ملک. ملک را باید گفت فقط جان است، یعنی جاندار نیست، جسم نیست که جان داشته باشد، ولی جن مانند انسان جاندار است، جسم جاندار است......

منبع:

مطهری، مرتضی،  آشنایی با قرآن، ج 9، صص 191 تا 194

 

 

حدیث

قابل توجّه کسانی‌که استرس دارند!؟
امام حسن علیه السلام : پناهنده به خدا آسوده و محفوظ است، و دشمنش ترسان و بی یاور
تحف العقول ، ص 229
پنج نکته مهم برای مواجهه‌های اجتماعی
امام باقر علیه السلام : تو را به پنج چیز سفارش می کنم: اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن، اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن ، اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو، اگر مدحت کنند شاد مشو، و اگر نکوهشت کنند، بیتابی مکن.
بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص 167
اگر می‌خواهید پشیمان نشوید این کارها را انجام دهید!
امام جواد (ع) : سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند ، پشیمان نگردد : 1 - اجتناب از عجله ، 2 - مشورت کردن ، 3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری .
مسند الامام الجواد ، ص 247
آیا می‌دانید فقر یعنی چه؟
امام حسن علیه السلام : از آن حضرت سؤال شد: فقر چیست؟ فرمود: حرص به هر چیز .
تحف العقول، ص 228

باز هم جهان پهلوان غلامرضا تختی

/ چهلمین غروب مرد ماندگار /
... و باز هم جهان پهلوان غلامرضا تختی
خبرگزاری مهر - گروه ورزشی: تختی اگر تختی شد نه به خاطر مدال های رنگارنگش بود و نه به خاطر کشتی هایش. زمانی که او با رفتارش و جوانمردی هایش به قلب مردم راه پیدا کرد طلایی ترین مدال را صید کرد. مدالی که هنوز ورزشکاری بدست نیاورده.

به گزارش خبرنگار مهر، تاریخ ورزش ایران مدال آوران و افتخار آفرینان فراوانی داشته اما هیچ گاه هیچکدام از آنها نتوانسته و نمی توانند همانند تختی دل ایرانیان را به تسخیر درآورند.  چهل سال از غروب جهان پهلوان می گذرد اما هنوز هم نسلی که تنها در کتاب ها و نشریات با تختی آشنا شده اند او را یک اسطوره می داند. " تختی را صفحات تاریخ به خاطر انسانیتش دوست دارند نه مدالها و قهرمانی هایش".

45 سال پیش هنگامی که حادثه تلخ زلزله بویین زهرا رخ داد، این غلامرضا تختی بود که "نه برای خودنمایی و نه با اطلاع قبلی به اصحاب رسانه" بلکه برای دل خود دست یاری به سوی مردم دردمند آن منطقه دراز نمود و مردم نیز عاشقانه به این ابرمرد اعتماد کردند و این تختی بود که پیشتازهمه به عنوان یک الگوی واقعی مقادیر زیادی کمک برای مردم زلزله زده بویین زهرا جمع آوری کرد.

ارادت جوانان امروز ایران به "تختی"، جوانمردی ها و خصلتهای پهلوانی را در محیطهای ورزشی زنده و پا برجا نگه داشته است تا نسیم جوانمردی همچنان در ورزش ما بوزد.

"جهان پهلوان تختی" جدای از صفات عالی اخلاقی در عالم کشتی نیز یک قهرمان بزرگ بود که با پشتکار و مقاومت خود، سالها در خدمت تیم ملی کشتی آزاد ایران در مسابقه های جهانی، بازی های المپیک و بازیهای آسیایی افتخار کسب کرد.

کسب 10 مدال (9 مدال جهانی و المپیکی و یک مدال بازی های آسیایی) گواه بر خستگی ناپذیری و پایمردی این بزرگمرد کشتی ایران و جهان است که او را به یکی از نوادر و نوابغ کشتی جهان مبدل کرد. تاریخ کشتی، پهلوان تر، انسان تر، نجیب تر، رئوف تر و حتی مظلوم تر از "جهان پهلوان تختی" هرگز به یاد ندارد. "تختی" که انگار یک جاودانه قهرمان همه تاریخ بایدش لقب داد، حالا چهل سال از غروبش می گذرد.

"من، فرزند درد و رنج بودم و با این درد خو گرفتم، من همیشه مردمی را که مرا دوست می داشتند، دوست می داشتم و امروز به دوستی آنها بی حد و حصر افتخار می کنم اما در همین زمان یک حرف، یک کنایه دیگر که در لفافه گفته می شد هیچ گاه مرا شکنجه نمی داد، چون من راه خود را می دیدم، راهی بود روشن که در آن می شنیدم."

"غلام رضا!  تو کاری با این حرفها نداشته باش. راه خود را بگیر و برو، آینده مال توست و متعلق به کسی است که بیشتر از همه رنج برده است."

"... زندگی همچنین به من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آنجا که در حد توان است به آنان کمک کنم. حال این کمک از چه طریقی باشد و از چه راهی مهم نیست. هر کس به قدر توانایی اش..."

 اینها قسمتی از سخنان "جهان پهلوان تختی" آخرین شاگرد مکتب پوریای ولی است، پهلوانی که از جنوبی ترین محله تهران برخاست و تا بالاترین بلندی های وادی قهرمانی و انسانیت صعود کرد. او تنها یک قهرمان نبود، بلکه پهلوان بود و بزرگترین فتح او نه مدالهای جهانی و المپیک، بلکه ایستادن بر بلندای قلب مردم بود.

زندگی نامه تختی
کسی که مثل هیچ کس نبود
که رستم به افسون ز شهنامه رفت
جهان پهلوانا صفای تو باد
دل مهرورزان سرای تو باد
که مردی نه در تندی تیشه است
که در پاکی جان و اندیشه است

غلامرضا تختی در روز پنجم شهریور ماه ۱۳۰۹ در خانواده‌ای متوسط در محله‌ خانی آباد تهران به دنیا آمد. " رجب خان" - پدر تختی - غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همه‌ آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. " حاج قلی"، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده‌ خوار و بار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف می‌کنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی می‌نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی آباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانواده‌های رجب خان منتقل شد و به " نام خانوادگی" تبدیل شد.

رجب خان با پولی که از ماترک پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راه‌آهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود و از همین راه مخارج زندگی خانواده‌ پرجمعیت خود را تامین می‌کرد. نخستین واقعه‌ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه‌ای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تامین معاش خانواده‌ی ناچارشد خانه‌ مسکونی خود را گرو بگذارد.

شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانی آباد درس خواند و در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت.  غلامرضا برای نخستین بار در سن بیست سالگی به باشگاه پولاد رفت و به دلیل علاقه وافری که به کشتی داشت، مورد توجه مدیر باشگاه پولاد، "حسین رضی" قرار گرفت.

او با پشتکاری مثال زدنی تمرینات خود را با وجود فراز و نشیبهای زندگی شخصی اش انجام داد تا برای اولین بار در سال 1330 در وزن 79 کیلوگرم به عضویت تیم ملی در آید. تختی در اولین حضور خود در رقابتهای جهانی در سال 1951 در هلسینکی فنلاند با وجود اینکه 21 سال داشت به فینال این مسابقات راه یافت و در دیدار فینال مغلوب "حیدر ظفر" از ترکیه شد، تا اولین حضور خود را با کسب یک مدال نقره جهانی جشن بگیرد.

تختی یکسال بعد در رقابتهای المپیک هلسینکی و در دیدار فینال برابر "کویدرزه" از شوروی سابق مغلوب شد،تا یک نشان نقره ارزشمند دیگر را برای کشورمان کسب نماید.

تختی در المپیک 1956 ملبورن با غلبه بر حریفانی از کشورهای شوروی، آمریکا، ژاپن، آفریقای جنوبی، کانادا و استرالیا موفق شد به آرزوی بزرگ هر ورزشکار یعنی کسب مدال طلای المپیک نایل آید.

اسطوره ورزش ایران در بازگشت از بازی های المپیک ملبورن  کسب مدال طلای این رقابتها را "وظیفه خود" عنوان کرده بود و در مصاحبه با یکی از نشریات ورزشی تصریح کرده بود: "من همیشه پیش خود فکر می کردم که در قبال مردم ایران تعهد وجدانی دارم. باور کنید از برد و باخت نمی ترسیدم، ولی می خواستم آنچه را که مردم در انتظار آن هستند به آنها بدهم... منتظر بودند که من با مدال طلا به مهرآباد وارد شوم. به این دلیل، گرفتن مدال طلا برای من وظیفه ای شده بود و هرگز این وظیفه را فراموش نکرده و خوشبختم با مساعدت تمام مردم ایران موفق شدم آن را طبق دلخواه آنها انجام دهم."

این صحبتهای بزرگمردی است که حتی در اوج دوران افتخار ورزشی اش و با کسب بهترین نشان ورزش جهان، نه تنها فخر نمی فروشد که تحقق این مهم را وظیفه خود تلقی می کند! ...

تختی در دوران زندگی ورزشی اش رکورد دار شرکت در المپیک ها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه بود. درچهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود که درورزش ایران بخصوص کشتی این امر اتفاق نادری است. جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی شهره خاص و عام بوده است.
او زندگی خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتی گیران نامداری را مغلوب کرد.

وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود(تولیدو،۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود و سرانجام پس از گذشت چند ماه از تولد فرزندش خبر درگذشت جهان پهلوان همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفت انگیز فرو برد.

"تختی را خود کشی کرده بودند"
روایت روزنامه ها و رادیو تلویزیون و همچنین نظریه پزشک قانونی وقت از خود کشی تختی خبر می داد اما هیچ‌کدام از نیم‌میلیون نفری که پیکر سفیدپوش تختی را تا ابن‌بابویه همراهی کردند لحظه‌ای به این فکر نکردند که پهلوان خودکشی کرده باشد، چرا که به قول مردم آن روزگار "تختی را خودکشی کرده بودند".

از آن جماعت هیچ‌کس حتی برای یک لحظه به احتمال خودکشی فکر نمی‌کرد. آخر جهان‌پهلوان باشی و در «بودن» خودت جبران کرده باشی «نبودن» را و آن وقت خودکشی؟ او پوریای ولی نبود. او هیچ نبود. او خودش بود. بگذار دیگران را به نام او با حضور او بسنجیم. او مبنا و معنی آزادگی و بزرگی است.

و تختی می‌رفت تا جاودانه شود، یک‌بار دیگر بر دوش مردمانی که از داغ استبداد شانه زخمی کرده‌ بودند ، تختی در صبح سرد آن ‌روز نحس می‌رفت تا جاودانه‌ شود، در هر ذره‌ خاک سرزمینی که دلش برای آن لرزیده بود. آن زمان که در زلزله بوئین ‌زهرا کوچه به کوچه راه پیموده بود و زن و مرد، پیر و جوان یکدیگر را کنار زده بودند تا به او برسند و در کیسه‌اش هر چه داشتند را بریزند. شهر پر بود از پرده‌ها و پلاکاردهایی که روی آن نوشته بودند «تختی برای زلزله‌زدگان آمادهء پذیرش همه نوع هدیه است.»

تختی همان شهریور 1341 جاودانه شد، وقتی پیرزن در مقابلش ایستاد و گفت: «شصت سال تمام است که چادر بر سر دارم، ولی من چیزی ندارم، برای کمک به زلزله‌زدگان به شما بدهم. پس از سال‌ها با حجاب بودن، چادرم را به شما می‌دهم...» و چادر خود را به تختی داده بود.

تختی همان روز جاودانه شده بود که در پاسخ به محمدرضا پهلوی که به تمسخر از او پرسیده بود: «شنیده‌ام ملی شده‌اید» بی‌درنگ پاسخ داده بود: «مگر اعلیحضرت ملی نیستند؟» تختی همان روز جاودانه شده بود در قلب و روح سرزمینی که بارها برای به عرش بردن پرچم سه‌رنگش حریفان را به خاک زده بود.

چه فرق می‌کند چند مدال از چند آوردگاه کشتی آورده است؟ اصلا چه فرق دارد که رنگ مدال‌های غلامرضا چیست؟ این برای جاودانه شدن نه لازم بود نه کافی ، که اگر کافی بود بازهم تاریخ جایی برای تختی داشت اما جهان‌پهلوان ، پهلوان میدان دیگری بود.

افتخارات جهان پهلوان غلامرضا تختی :
بازیهای المپیک:
1952 هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلوگرم
1956 ملبورن: مدال طلا ۸۷ کیلوگرم
1960 رم: مدال نقره ۸۷ کیلوگرم
1964 توکیو: چهارم۹۷ کیلوگرم

قهرمانی جهان:
1951 هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلوگرم
1954 توکیو: نفرپنجم ۸۷ کیلوگرم
1961 یوکوهاما: مدال طلا ۸۷ کیلوگرم
1962 تولیدو: مدال نقره ۹۷ کیلو گرم

بازیهای آسیایی:
1958 توکیو: مدال طلا ۸۷ کیلوگرم
جمع مدالهای غلامرضا تختی: هشت ، ۴ طلا، ۴ نقره
المپیک ۳ - جهانی ۴ - بازیهای آسیایی ۱

تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال های جهانی و المپیک شود: جهانی 1951 و المپیک 1952 (در 79 کیلوگرم)، المپیک 1956، 1960، جهانی تهران و یوکوهاما ( در 87 کیلو) و جهانی 1962 تولیدو در 97 کیلو.

مراسم چهلمین سالگرد درگذشت جهان پهلوان تختی فردا - دوشنبه 17 دیماه - در ابن بابویه، خانه ابدی مرد ماندگار کشتی و ورزش ایران برگزار خواهد شد. روحش شاد.