تاج و تخت خدا کجاست؟خداست که معبودى جز او نیست زنده و برپادارنده است
شناختنامه قرآن 5
آیهی 255 سوره بقره به آیت الکرسی1 معروف است که در این نوشتار به تشریح آن میپردازیم:
«اللهُ لا اِلهَ الا هُو الحَیُّ القَیوم» خداست که معبودى جز او نیست زنده و برپادارنده است
هرگاه به مقایسهی موجودات جهان بپردازیم یکی از مهمترین چیزهایی که به آن دست مییابیم ویژگی حیات و زندگی است که موجودات را به دو دستهی اصلی جانداران و بیجانان قسمت میکند. بیجانها گروهیاند که چگونگی آنها در نزد حواس انسان تغییر نمیکند. مانند سنگ. اما حالت جانداران تغییر کرده و توان و رفتارشان از کار میافتد و تدریجاً فاسد میگردد. این تفاوت در میان موجودات و این تغییر در جانداران بیانگر آن است که در پس آنچه حس میشود امری دیگر وجود دارد که سرچشمهی احساسها و درکهای علمی است که آدمی آن را «زندگی» و نبودش را «مرگ» مینامد.
خداوند در چند جای قرآن از این حیات و زندگی سخن گفته، و آن را به سه گونهی دنیایی؛ برزخی؛ و آخرتی تقسیم کرده است. سپس در مقایسه میان این زندگیهای مختلف، حیات دنیا را پست و بیارزش و بازیچه و کالای فریب و بازدارنده از هدف اصلی برشمرده، و فقط زندگی آخرتی را حقیقی میداند. چون هیچگاه حیاتش را نباخته و مرگ بر آن نمینشیند.
از سوی دیگر در جای جای قرآن بیان میکند که او حیاتبخش انسان و جهان آخرت بوده زمام امور فقط بدست اوست و جهان آخرت از برای او و مسخّر اوست.
از آنچه گذشت روشن میشود که حیات حقیقی آن است که دچار مرگ نشود و این ممکن نیست مگر اینکه زندگی در نهاد آن موجود و جزو ذاتش باشد. نه عارض و نه به دست دیگری. «تَوکَّل عَلَی الحَیِّ الذی لا یَموتُ»
در نتیجه زندگی حقیقی که مرگ بر آن بار نمیشود و فنا و زوالی ندارد فقط حیات اوست. و اوست که «قیوم» است.
قیوم مبالغه از «قیام» است و قیام حفظ شیء و افعال آن و تدبیر امور آن و مراقبت از آن است. او قائم بر همه است پس اصل وجود موجودات و صفات آنها و افعال آنها همه از آن اوست. پس حیات فقط از آن اوست و حیات تمامی موجودات به افاضه اوست و قوام همه عالم به اوست.
«لا تَأخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَومٌ» نه خوابى سبک او را فرو مىگیرد و نه خوابى گران
در این قیوم بودن و حیات بخشی نه به خواب میرود نه چرت میزند پس هرگز غافل نمیگردد و زمام امور از دست او خارج نمیشود.
منظور از کرسی مقام ملک و سلطنت خداوند و محل و منطقه نفوذ او و وسعت قدرت اوست. نه اینکه تختی برای خدا باشد.
«لَهُ مَا فی السَمَوَاتِ وَ مَا فی الاَرضِ» آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست.
از آنجا که او حیاتبخش عالم است و قوام همه عالم به اوست پس او مالک حقیقی و تنها مالک آسمانها و زمین و تمام موجودات است و هر کس هر چه دارد از آن اوست.
«مَن ذَا الذِی یَشفَعُ عِندَهُ اِلّا بِاِذنِهِ» کیست آن که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟
منظور از شفاعت واسطه شدن اسباب و علل در اداره امور جهان است. مانند آنکه آب تشنگی را فرونشانده و غذا گرسنگی برطف میکند. و نیز آتش میسوزاند و دارو شفا میدهد و…
جواب این سوال که: اگر او سلطان مطلق است جایگاه این اسباب و علل چگونه است. را این فراز از آیه پاسخ میدهد که این عوامل به اذن و اجازه او واسطه در اداره امور عالماند و اگر او اجازه ندهد تأثیری ندارند.
«یَعلَمُ مَا بَینَ اَیدِیهِم وَ مَا خَلفَهُم وَ لا یُحیطونَ بِشَیءٍ مِن عِلمِهِ اِلّا بِمَاشاءَ» آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت سرشان است مىداند. و به چیزى از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه نمىیابند.
با ذکر یک مثال به توضیح این فراز از آیه شریفه میپردازیم. اگر ما تصویری از یک انسان در ذهن خود خلق کنیم و به او دست و پا و چشم و گوش و علم و قدرت و حیات بدهیم، این تصویر ذهنی با همه دارایی خود از ما بینیاز نیست. هر چه که او دارد از آن ما و حیات او و قوام وجودی او به ما و بقأ او بدست ماست ما از درون و بیرون بر او احاطه داریم و آنچه را او دارد و آنچه که از او غایب است را میدانیم و او بر ذرهای از حقیقت ما آگاه نیست مگر اینکه ما بخواهیم. حال این مثال را مقایسه کنید با پروردگار عالم که او نسبت به همه جهان اینچنین احاطه داشته وآگاه است.
«وَسِعَ کُرسِیُهُ السَمواتِ وَ الاَرضَ» کرسىِ او آسمانها و زمین را در بر گرفته،
منظور از کرسی مقام ملک و سلطنت خداوند و محل و منطقه نفوذ او و وسعت قدرت اوست. نه اینکه تختی برای خدا باشد. و این اصطلاحی است که برای بیان مقام پادشاهی خداوند به کار رفتهاست. مانند اینکه گفته میشود فلانی در دانشگاه کرسی استادی و تدریس دارد که منظور از کرسی، جایگاه است، یعنی آن شخص مقام استادی آنجا را عهده دارد است.
با توجه به آنچه گذشت روشن میشود که سلطنت الهی تمامی آسمان و زمین را احاطه کرده و هیچ موجودی از دایره قدرت و فرمان او خارج نیست.
«وَ لا یَؤُدُهُ حِفظُهُما وَ هُوَالعَلیُ العَظیمُ» و نگهدارى آنها بر او دشوار نیست، و اوست والاىِ بزرگ.
این عبارت در حکم نتیجه و حاصل مجموع آیه است. الله که جز او الهی نیست، تمامی حیات از آن اوست و به پا دارندهی و قیوم همه موجودات عالم است بدون اینکه ضعف و سستی به او راه یابد. او «هوالعلی» است و به خاطر علو و بلند مرتبگیاش، دست مخلوقات به او نمیرسد تا ضعف و سستی را به او عارض کنند. «عظیم» است و به خاطر عظمتش کثرت مخلوقات او را به زحمت نمیافکند و عظمت آسمان و زمین او را خسته نمیکند.
1- اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
وبلاگ شما جالب است.
از شما دعوت می کنم که به وبلاگ من هم سری بزنید.
تخت خدا ، در خلوت توست
در چشمان تو و نگاهت
که انتظار می کشد
تاج خدا
انتظار بی پایانی نیست
آن گاه که گرمی دست نوازشگر تو
سردی احساس کودکی را
به فواره بدل می کند
و لبخندی از سر مهربانی
تا کودک باور کند که
جهان همچنان امتداد خط رنگی مدادهایش روی کاغذ سفیدی است
تبسم دو لب که از حیرت دوستی به این سادگی
از هم گشوده می شود
و امید می بخشد
برای انتظاری که دیر نیست .
الله در مغز من است